تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستیمرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستیبنای مهر نمودی که پایدار نماندمرا به بند ببستی خود از کمند بجستیدلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودتبه احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستیچراغ چون تو نباشد به هیچ خانه ولیکنکس این سرای نبندد در این چنین که تو بستیگرم عذاب نمایی به داغ و درد جداییشکنجه صبر ندارم بریز خونم و رستیبیا که ما سر هستی و کبریا و رعونتبه زیر پای نهادیم و پای بر سر هستیگرت به گوشه چشمی نظر بود به اسیراندوای درد من اول که بی گناه بخستیهر آن کست که ببیند روا بود که بگویدکه من بهشت بدیدم به راستی و درستیگرت کسی بپرستد ملامتش نکنم منتو هم در آینه بنگر که خویشتن بپرستیعجب مدار که سعدی به یاد دوست بنالدکه عشق موجب شوق است و خمر علت مستی بخوانید, ...ادامه مطلب
موهای تو زیباست. هنگامی که در چین و شکنش نگاهم سرگردان است، زیباتر میشود. چشمان تو زیباست،زیبا هنگامی که به من نگاه میکنی زیباتر میشود.لبان تو زیباست و هنگامی که با من سخن میگویی زیباتر میشود.ابروان تو زیباست، هنگامی که بالای چشمانت کمان میشود.در تو جز زیبائی نمیبینم، زیبای من بخوانید, ...ادامه مطلب
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود, ...ادامه مطلب
خزان بنشست و گل با بادها رفتبهار از خاطر شمشادها رفتز یاد باغ، بوی فرودینهاهوای خرم خردادها رفتز یاد باغبانان، رنگ گلزارچو بوی نسترن، با بادها رفتتو گویی گل نه رویید و نه پژمردچه آسان میتوان از یادها رفت!سرودهی فخرالدین مزارعی است. بخوانید, ...ادامه مطلب
امشب غمگینانهترین سطرها را مینویسم،دوستش داشتمو او نیز گاهی دوستم میداشت ...****ز جهان دل بر کندم، تا شوری پیدا کردمتو پریشان مو کردی، چون مجنون صحراگردمز تو نوشین لب باشد، هم درمان و هم دردمدلم از خون چون مینا، لبریز و من خاموشمشب هجران جای می، خوناب دل مینوشمز خیالت برخیزد، بوی گل از آغوشمتو سیه چشم از چشمم، تا دوری من بیمارمتو سیه گیسو هر شب، در خواب و من بیدارمتو لب میگون داری، من اشک گلگون دارمز تو دل گر بر گیرم، از غم دیگر میمیرمبه خدا دور از رویت، از جان شیرین سیرم1- پابلو نرودا2- رحیم معینی کرمانشاهی، تصنیفی در افشاری بخوانید, ...ادامه مطلب
کوهکن بیدلتیشهات را بالا ببرآیا دل او سنگتر از سنگ است؟!***لیلای سیهچشمبه کدام سحر مجنون را فریفتی؟من عاقل به کدام کرشمه دل ببازم؟***بیخواب شبزندهدارستاره نگر و غصه شمارکه شهاب عشق تیرگی دلت را برفروزد.از یادداشتهای سهشنبه 18 امرداد 1373 بخوانید, ...ادامه مطلب
خشکید و کویر لوت شد دریامانامروز بد و از آن بتر فردامانزین تیرهدل دیو صفت، مشتی شمرچون آخرت یزید شد دنیاماننمیدانم اخوان که خود را امید مینامید در اردیبهشت 60 سال پیش چه دیده بود که چنین سرود. چیزی که شاید ما نیز این روزها را همان میبینیم که او گفته ... Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب
سال سوم دبیرستان بودم و شانزده ساله، بزرگترین سرگرمی ام آن روزها رادیوضبط پاناسونیک دست دومی بود که بالای تاقچه جا خوش کرده بود و همدم لحظات تنهائی بود. درست بالای سرم وقتی که روی تخت دراز میکشیدم با, ...ادامه مطلب
دوست داشتن را گناه میدانند و فاش کردنش را گناهی بزرگتر.تنهائیام را در خود فرومیریزمتا روزی از نوای نیلبکی اندوهگین، این دل تنگ گُر بگیرد., ...ادامه مطلب
امروز پس از روزها و هفتهها و ماهها و سالها، رنگینکمانی در افق خاکستری شهر پیدا شد، از صبح اندکاندک باران به شیشهها انگشت میزد. کمی از نیمروز گذشته بود که چند قطرهی بازیگوش باران سر راه نور خور, ...ادامه مطلب
سخن را "میرانند" چنانکه اتوموبیل را در میانه پرهیاهوی آدمیان چنان به هوشیاری که به دیگری بر"نخورد" و جان و دل او را نیازارد، و هر چه "او" گرامیتر، کار دشوارتر. تختهبند چاردیواری بیروزن، بیپروا ر, ...ادامه مطلب
کسانی هنگامی که خود را در بیابانهای بی نام و نشان گم کردند، خدایشان را یافتند. کسانی هم بودهاند که پس از گم شدن هرگز نشانی از آنان یافته نشد.کسانی دور از غوغای شهر و آدمیان، به آسمان و بیابان گسترده, ...ادامه مطلب
بین همه چیزهای قلابی بی ارزش که نهایتا چیزی از فروش آنها بدست هیچکس نمیآید و بین همه آدمهای دروغین که خود را پنهان میکنند، علاقهی راستین انسانها به یکدیگر، هم حقیقی است و هم یک میلیون دلار ارزش دارد.1- فیلمی با همین نام از ویلیام وایلر با بازی اودری هپبورن و پیتر اوتول - 19602- million dollar baby.3- ....... that's why., ...ادامه مطلب
باد را بگو از دلتنگیهایم ترانه نسازدآسمان پرستاره را بگو رویاهایم را نادیده بگیردچرا که سکوت، حقیقت نهفتهی من است.آغاز سخن، گزینش واژگان است، تراش مجسمه ساز بر پیکر مندر آرزوی آنکه از نگاه، حقیقت , ...ادامه مطلب
همهی زندگیام از بلندی ترسیدهام. هراس فروافتادن، خوشی بودن در بلندیها را از من ستانده است. دیشب اما در رویا چیز دیگری بود. بر فراز دریاچهای بودم که نیمی از آن گوئی بر بام آسمان بود و از اوج، توفند, ...ادامه مطلب