بیم

ساخت وبلاگ

دوست شدن به کوهنوردی می‌ماند. هر چه بالاتر می‌روی چشم‌اندازهای زیباتر و دلنشین‌تر پیش چشمانت پدیدار می‌شود. از هوای پاکتر پر می‌شوی و جانت تازه می‌شود چنانکه می‌خواهی همیشه در اوج بمانی و بالاتر بروی تا کشف افق‌های ناپیدا و همنشین نور و ابر شدن. اما هر چه پیش‌تر و بالاتر می‌روی ترس افتادن نیز پررنگ‌تر می‌شود و با سنگی که گاه از زیر پایت می‌لغزد، بیم گم کردن راه چنان بر ذهنت سایه می‌افکند و سنگینی اندوه بر دلت خیمه می‌زند که در سکوت و خلوت تنهائی‌ات جز طنین مکرر صدای خرد شدنت را نمی‌توانی شنید.

تک‌تک واژه‌ها و رفتارهایت به گام‌ها و حرکاتت می‌ماند در بالا رفتن از شیب‌های تند و گاه خطرناک مسیر. گاه مسیرت هموار است و بسادگی جلو می‌روی و گاه ابری و مه‌آلود می‌شود با شیبی تند و خطر لغزش و سقوط که همواره در کمین است و نگرانت می‌کند و بیم و ترسی که پنجه بر قلبت می‌فشرد تا به نفس‌نفس بیفتی. گاه یک گل،‌ یک لبخند، یک نگاه بر رنگین‌کمان سوارت می‌کند و گاهی نیز نشانه‌های آشنائی کمرنگ می‌شوند و اینبار ترس گم شدن و شنیدن پژواک مکرر فریادهای تنهائی‌ات بر جانت سایه می‌افکند. وقتی لبخند دوست را کمتر می‌بینی یا در نگاهش آشنائی و مهر را پیدا نمی‌کنی، گمان می‌کنی جائی اشتباه رفته‌ای، سخنی به نادرستی بر زبان رانده‌ای، بی‌گمان این از تلخ‌ترین لحظات زندگی‌ات خواهد بود.

يادداشتهاي پراکنده...
ما را در سایت يادداشتهاي پراکنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delica6492o بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1398 ساعت: 9:00