دوست

ساخت وبلاگ

بیش از نگاهی مهربان و دلی دوست#دار، آدمی چه  می‌خواهد از روزگار؟!

وقتی همه دنیا را می‌توان در کاسه‌ای ریخت و نثار کرد

وقتی فاصله میان من و خوشبختی تنها کلامی است که به اعجازش دیوارها فرو خواهند ریخت

چرا مهر نمی‌ورزیم بی دریغ؟!

اگر آن کلام جادوئی در حصار خطوط نبایدها زندانی است، بکوش تا از دریچه‌ی نگاهت خوانده شود

****

پس‌انداز لحظات‌ عمر، فردا به چه کارمان خواهد آمد اگر آنکه دوست#ش ‌داریم، امروز در کنارمان راه می‌رود؟! در کنارمان می‌نشیند؟!

****

دوستی،

لبی است که به یادت و برای تو می‌خندد

و دستی است که چتر برایت می‌گیرد تا خیس باران نشوی

و دهانی است که برایت خاطره‌هایش را قسمت می‌کند، از شادی‌ها و اندوه‌ها

و گوشی است که داستانهایت را می‌شنود، از تلخ‌ها و شیرین‌ها

بی چشمداشت،

و حتی اگر قهر کنی، برای شنیدن صدایت و دیدن نگاهت و خواندن کلامت بیقراری می‌کند

****

به راستی دیگر چه می‌توانم خواست از روزگار وقتی،

در نگاهش می‌توان آرامش را یافت

و زیر باران با چتری در دست پابه‌پای شوخ‌طبعی‌اش دوید

و در همراهی‌اش حس کودکی را پیدا کرد که سبکبار و سرخوش می‌آموزد و می‌یابد از نو رازهای گمشده درونی‌اش را

****

هنگام که تن به وزش موج دوستی‌اش می‌سپری، سبکبال پرواز می‌کنی، حس سیال رهائی تو را فرا می‌گیرد، حس مبهم ولی شیرین تعلیق، آزادی از کمند جاذبه‌ها به آسمان نزدیکترت می‌کند

در این همراهی، هر اندازه بیشتر ببخشی، بندها از پای دلت بیشتر پاره می‌شوند و فرو می‌ریزند و پروازت اوج می‌گیرد، تا رقصی خیال‌انگیز در کنار ابر و رنگین‌کمان

****

خوشبخت‌ترینی به راستی اگر دوستی و مهر بر وجودت می‌افشاند آنکه گرامی‌اش می‌داری


ادیب الوزراء کاشانی

يادداشتهاي پراکنده...
ما را در سایت يادداشتهاي پراکنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delica6492o بازدید : 127 تاريخ : دوشنبه 26 فروردين 1398 ساعت: 9:00