آقای محمد رضا شجریان

ساخت وبلاگ

سال سوم دبیرستان بودم و شانزده ساله، بزرگترین سرگرمی ام آن روزها رادیوضبط پاناسونیک دست دومی بود که بالای تاقچه جا خوش کرده بود و همدم لحظات تنهائی بود. درست بالای سرم وقتی که روی تخت دراز می‌کشیدم با چشمان بسته نیز می‌توانستم روشنش کنم و همراه کتاب‌خواندن‌های ممتد و طولانی خالی سکوت را با صدایش پر کنم. گر چه همدم من آن روزها بیشتر رادیو بود که از داستان شب شروع می‌شد و تا پاسی از سحر ادامه داشت، اما کاست هم تک و توکی به دستم می‌رسید. اولین کاستی که داشتم یک نوار سونی 60 دقیقه بود که در یک روی آن سه تصنیف بود که صدها بلکه هزارها بار گوش ‌کردم و هر بار بیشتر لذت ‌بردم. ترانه‌ی بت چین که بعدها دانستم در بیات اصفهان است و آن که هلاک من همی خواهد و من سلامتش که در همایون بود و آخری که عجیب غوغا می‌کرد گل باغ آشنائی بود که روی غزلی از فخرالدین عراقی که از قضا آن روزها مرا ارادتی به وی دست داده بود و دیوانش را هی ورق می‌زدم و می‌خواندم. تا سال‌ها دنیای موسیقی مرا همین‌ها می‌ساخت و در این باغ برای خودم چه لحظات خوشی داشتم.

آقای محمد رضا شجریان از شما ممنون هستم برای آنچه خواندید و برجا گذاشتید. استاد خطابتان نمی‌کنم چرا که استاد نامیدنتان از کوچکی چون من بر شان شما نخواهد افزود و فکر می‌کنم آقائی در موسیقی ایرانی تنها برازنده‌ی کسی مانند شما باشد.

...

تو خامشی که بخواند ؟
تو می روی که بماند ؟
که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند ؟  

...

يادداشتهاي پراکنده...
ما را در سایت يادداشتهاي پراکنده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : delica6492o بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 22 آبان 1399 ساعت: 15:26